بدون عنوان
بدون عنوان
این هم از روز آخر پاییز خداحافظ آخرین روز پاییز 94 ...
نویسنده :
مامان
21:04
بدون عنوان
بدون عنوان
با سلام متاسفانه خیلی وقته از علی عزیزم هیچ عکسی نگذاشتم اما امروز که یه روز جمعه خوب و شاد است میخوام عکسهای پسر قشنگمو بذارم
نویسنده :
مامان
14:10
بدون عنوان
این هم عکس پسرم دز اولین مسافرت به شهر مقدس قم ...
نویسنده :
مامان
17:48
بدون عنوان
سلام خيلي وقته كه هیچ مطلبی نذاشتم حالا دیگه علی یا به قول خودش علی جون خیلی بزرگتر شده یا به قول بابا جونش واسه خودش مردی شده پسرم ۱ ماه پیش ابله مرغون گرفت از خودم واگیر کرد اخه خودم اوایل ماه رمضون گرفتم بعد هم که علی جون گرفت این بیماری باعث شد ما نتونیم بریم نی نی خاله جون پریسا یعنی امیر محمد عزیزمو ببینیم این بیماری باعث شد نتونیم بریم نی نی خاله جون پریسا یعنی امیر محمد عزیزمو ببینیم . ...
نویسنده :
مامان
9:17
بدون عنوان
حالا عزیزم یک لیست از کارهای جدیدت: گفتن الو با صدای بسیار ضخیم لگد کردن دست مامان و بابا گفتن کلمه دده هنگامی که از دیدن چیزی مثل بچه یا گنجشک ذوق میکنی گفتن کلمه دوده که منشا آن از 1 2 3 بود که شد 2 3 و بعد دوده گذاشتن لباسها در کمد به درخواست مامان و بابا گذاشتن پتو در کمد به درخواست مامان و بابا بوسیدن چشمک زدن رقصیدن نماز خواندن وضو گرفتن گذاشتن دست کنار گوش و قرآن خواندن و ..... که شما رو از اونی که هستی شیرینتر میکنه
نویسنده :
مامان
1:59
بدون عنوان
, سلام سلام سلام امروز روز غمگینی بود خاله پریسا کوله بارشو بست تا بره خونه خودش یعنی خونه همسرش بابا جون ناراحت و من تنها همیشه وقتی می اومدیم تهران با خاله جون کلی بهم خوش میگذشت ولی خوب شنیدن خبر سلامتی و خوشبختی عزیزای آدم از همه چیز خوشایند تره ان شا الله هر جا میره همیشه خوب و خوش باشه البته بابا یعنی همسر اینجانب تا آخر هفته به ما میپیوندند و ما برای مراسم عروسی که نه خونه برون خاله میریم یزد این عکسی هم که علی جون با مارک لباساش گرفته مربوط به پرو لباس عید شیرین مامانه ...
نویسنده :
مامان
17:44