علیعلی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

هستی من

بدون عنوان

1397/1/30 5:44
نویسنده : مامان
284 بازدید
اشتراک گذاری

سلام. 

مدتهاست که تو وب پسرم چیزی نذاشتم

الان دیگه علی جون مردی شده

و اینجا حرم امام مهربانی ها امام رضا ع روز شهادت حضرت رقیه ع از کل مهدها برای عزاداری و عرض تسلیت در حرم جمع شدند.

 دلم میخاد خاطرات عید 97را مرور کنم 

واقعا که در کنار پدر عزیزم و خانواده تعطیلات خوبی بود مخصوصا که بابای علی جون هم نهم عید به ما ملحق شدند و دیگهلذت کامل شد.

یک روز از تعطیلاتو به سیرک رفتیم بدک نبود به نظرم هر جا که آدم دلخوش و شاد باشه اونجا خوبه مخصوصا جایی که لبخند به لب علی میاره یا هیحان و شادی بهش هدیه میده واسه من بهترین جای دنیاست.

یه روز هم جاتون خالی مولودی خونه آبجی خانم بزرگه به مناسبت مبعث که خیلی خیلی خوش گذشت.اینم آش عصرانه...

کلا بچه با بچه خوشه علی هم کل این یک ماه و با پسر خاله جونش بوده و کلی با هم خوشگذروندن البته از 24 ساعت روز 23 ساعت درگیری بود که اونم شیرین بود و بچه گانه گاهی اوقات علی احساس بزرگی بانمکی داشت و گاهی هم بزرگی را کنار می گذاشت و ...خلاصه دو تایی عالمی داشتند ما هم که دو خواهر دور از هم چی بهتر از خونه بابا که کنار هم باشیم هر چند که همه چی زود تموم میشه و فردا شب مسافرند.خدا به همراهت مسافر کوچولو.

امروز مادر جون علی راهی کربلا شدند چه شب خوبی شب ولادت حضرت سجاد و چه ماه خوبی ...خوش به سعادتشون.

واین هم از یک شب به یاد ماندنی یعنی تولد پدر عزیزم.بابای مهربونم همیشه سایت بر سرم مستدام باد

 

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هستی من می باشد