بدون عنوان
سلام
من و علی از روز بعد از عید غدیر تهرانیم البته این بار با بابای علی اومدیم
روز عید بود ساعت 12 که خبر دادند بلیط قطار واسه ساعت 2 هست ما هم که ترسیدیم دیگه بلیط نباشه زود اوکی دادیم و برای اولین بار به ناچار علی جون با قطار مسافرت کرد البته بابای علی خیلی دنبال بلیط هواپیما بود ولی به دلیل مصادف شدن با عید پیدا نمیشد
یکشنبه شب 6 آبان ساعت 2 نیمه شب خاله روح انگیز به اتفاق همسرش از مکه مشرف شدند علی جون از صبح تا شب اون روز فقط مامانشو اذیت کرد و نق نق.....
بابایی 1 هفته پیش ما موند و بعد ما تنها تهران موندیم ا
جمعه شب که میشد شب تولد علی جون و بابا و شوهر خاله پریسا عازم رفتن بودند خاله لیلا و روح انگیز سوپرایزی یه تولد کوچولو واسه پسرم گرفتن که دستشون درد نکنه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی